English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (265 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
requirements U شرایط لازم
necessary conditions U شرایط لازم
makings U شرایط لازم
qualifications U شرایط لازم
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
qualified U دارای شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
ineligibility U فقدان شرایط لازم
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
ineligible U فاقد شرایط لازم
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
ciphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
let (something) ride <idiom> U ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
ineligibility U عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
requiring U لازم داشتن
require U لازم داشتن
requires U لازم داشتن
required U لازم داشتن
want U خواستن لازم داشتن
wanted U خواستن لازم داشتن
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
needed U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
required U نیاز داشتن لازم بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
needing U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
need U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
require U نیاز داشتن لازم بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
keystroke U برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
raptatorial U لازم برای شکار
hydration water U اب لازم برای ابش
raptatory U لازم برای شکار
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
irresponsibly U بدون داشتن مسئولیت
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
mantling U مواد لازم برای پوشش
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
incommensurably U بدون داشتن مقیاس مشترک
key استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
ineligbility U ناشایستگی برای انتخاب
eligibility U شایستگی برای انتخاب
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
insignificantly U بطور ناچیز بدون داشتن معنی
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
qualifiers U انتخاب شده برای دوربرد
qualifier U انتخاب شده برای دوربرد
capped U انتخاب برای تیم ملی
cap U انتخاب برای تیم ملی
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
split ticket <idiom> U انتخاب افراد سیاسی برای رای
get away with murder <idiom> U انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
diction U عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
interrogation U ال برای انتخاب رکوردها یا دادههای مختلف فایل
interrogations U ال برای انتخاب رکوردها یا دادههای مختلف فایل
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
key کد عددی برای معرفی کلیدی که انتخاب شده است
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
devices U مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
device U مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
heading select feature U عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
break U عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
breaks U عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
modes U وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
mode U وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
filters U الگی اعداد دودویی برای انتخاب بیتهای مختلف از کلمه دو دویی
filter U الگی اعداد دودویی برای انتخاب بیتهای مختلف از کلمه دو دویی
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
MCA U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com